پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
شعر کوردی فرميسكي گه ش
نوشته شده در یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 2343
نویسنده : فرهاد فیضی



(فرميسكي گه ش)

قه ت له دنيا دا نبوو بيجگه ل ناخوشي به شم

مات وداما و وپه شيو وبيكه س و چاره ره شم

سرده ميك ئاواره بووم وماوه ييكيش ده س به سه ر

نه م دي رووي ئاسو وده يي،هه رتووشي گيره و قرقه شم

دابي كوردي وايه ،كه س لا گيري لي قه ماو نيه

بوچي سه ركو نه ي بكه م ليم زيزه ياري مه هو ه شم؟

تيغي بي مه يلي وجه فاي ئه و نازنينه دلره قه

جه رگي له ت كردم به جاريك ئه نجنيويه سينه شم

كوشتمي وشه ش خاني ئومميدي له من گرتن حه ريف

موره هه لداويم و بيهووده به هيواي دووشه شم

نابيني زه رده له سه ر ليوي كه سي له شاره دا

گه ر خه م وده ردي دلي خوميان به سه ردا دابه شم

خوشه ويستي گوشه كه ي ته نيايي هه ر ئه ژنو كه مه

بويه روژ وشه و وها گرتوومه ته نيو با وه شم

نايه لي دوژمن به ره نگه زه رده كه ي من پي كه ني

تاده مي مردم ئه من مه منووني فرميسكي گه شم

شاعيريكي راست ويه كرووم وفيداكار و نه به ز

كورده موحتاجي محه ك نيم زيري بي غه لل و غه شم


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: شعر کوردی فرميسكي گه ش،،شعر کوردی،بهترین شعر های کردی ،کرد،کردی،شعر احساسی،شعر فارسی،دکلمه کردی ،شعر بازبان کرودی،هونراوی کوردی، شعر غمگین،زبان کردی، ,



همیشه به یادتم
نوشته شده در شنبه 16 آذر 1392
بازدید : 1397
نویسنده : فرهاد فیضی

میشه برگردی میشه دوباره بیای پیشم

اخه دلم واست تنگه دلم واسه اون چشات تنگ

 

ه میخوام دوباره بیای پیشم میخوام دوباره ببوسمت

میخوام دوباره تو چشات نگا کنم دوباره عزیزم صدات کنم 

 

دوباره دستاتو بگیرم دوباره تو اغوش بگیرمت

من دلم واسه خنده هات یه زره شوده دلم واسه نگات تنگ شوده

 

اما بی خودی دارم حرف میزنم چون که تو دیگه منو نمیخوای 

تو دیگه دستات تو دستای یکی دیگست

 

دیگه منو نمیشناسی دیگه عزیزم گفتنامو نمیشنوی

تو شودی مال یکی دیگه منم شودم مال تنهای

 

میشه بگی من چی واست کم گزاشتم

که اینجوری رفتیو و منو تنهام گزاشتی

 

اخه مگه من دوست نداشتم مگه من واست نمیمردم

به خدا میخواستمت به خدا دوست داشتم

 

 اما تو نشود باورت رفتی و منو تنهام گزاشتی

رفتیو منو با درد و عزاب هم خونه کردی

 

د اخه واسه چی اگه میخواستی منو تنهام بزاری

خوب از اول میگفتی که اینقده عاشقت نبودم

 

اما دیگه که کاری ازم ساخته نیست

میخوام بدونی که همیشه به یادتم

 

 تو دلمو شکوندی نزاشتی تو رو هم زندگیم کنم

اما میبخشمت برو دیگه ازت گله ندارم

 

فقط میخوام وقتی که مردم تو باشی بالا سرم

چون که میخوام سرم رو پاهات باشه 

 

واسه اخرین بار میخوام رو پاهات بخوام

دستات باشه تو دستام

 

دیگه چیزی واسه گفتن ندارم دیگه نای واسه ندشتن ندارم

دیگه میسپرمت به خدا میخوام همیشه شاد باشی همیشه شاد باشی


:: موضوعات مرتبط: متن اهنگ , داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: همیشه به یادتم , متن اهنگ , متن اهنگ غمگین , بهترینها , متن اهنگ ایرانی , متن اهنگ احساسی , شعر , شعر احساسی , غمگین , عاشقانه , شعر عاشقانه , متنريالبهترین شعر ها , شعر تنهای ,



قلبم مال تو
نوشته شده در شنبه 16 آذر 1392
بازدید : 1124
نویسنده : فرهاد فیضی

پسر به دختر گفت اگه يه روزي به قلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم كه ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت كنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونم
تا اينكه يك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نياز فوري به قلب داشت..از پسر خبري نبود..دختر با خودش ميگفت :ميدوني كه من هيچوقت نميذاشتم تو قلبتو به من بدي و به خاطر من خودتو فدا كني..ولي اين بود اون حرفات..حتي براي ديدنم هم نيومدي...شايد من ديگه هيچوقت زنده نباشم.. آرام گريست و ديگر چيزي نفهميد...

چشمانش را باز كرد..دكتر بالاي سرش بود.به دكتر گفت چه اتفاقي افتاده؟دكتر گفت نگران نباشيد پيوند قلبتون با موفقيت انجام شده.شما بايد استراحت كنيد..درضمن اين نامه براي شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثري از اسم روي پاكت ديده نميشد. بازش كرد و درون آن چنين نوشته شده بود:



سلام عزيزم.الان كه اين نامه رو ميخوني من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون ميدونستم اگه بيام هرگز نميذاري كه قلبمو بهت بدم..پس نيومدم تا بتونم اين كارو انجام بدم..اميدوارم عملت موفقيت آميز باشه.(عاشقتم تا بينهايت)

دختر نميتوانست باور كند..اون اين كارو كرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره هاي اشك روي صورتش جاري شد..و به خودش گفت چرا هيچوقت حرفاشو باور نكردم...


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: پسر عاشق،داستان عاشقی،داستان احساسی،داستان تنهای،داستان غمگین،بهتین داستانها،داستان، , ,



پسر عاشق
نوشته شده در شنبه 16 آذر 1392
بازدید : 1391
نویسنده : فرهاد فیضی

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود .
دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند بدون اینکه حتی یک تومان پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند ولی ای کاش دختر از نگاه پسر می فهمید که او عاشق واقعی است


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: پسر عاشق،داستان عاشقی،داستان احساسی،داستان تنهای،داستان غمگین،بهتین داستانها،داستان، ,



جملات غمگین|احساسی|عاشقانه 2
نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392
بازدید : 1137
نویسنده : فرهاد فیضی

 

 

می گویند شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!
و من یاد مردی می افتم
که با ویالونش
گوشه ی خیابان شاد میزد
اما با چشمهای خیس...!

 

###---**********---###

 

بعضی ها گریه نمی کنند!
اما...
از چشم هایشان معلوم است؛
که اشکی به بزرگی یک سکوت،
گوشه ی چشمشان به کمین نشسته....

 

###---**********---###

 

کار دنیا رو میبینی؟؟

اونی که دوستش داری دوستت نداره...

اونی که تورو دوست دازه تو دوستش نداری.

.. دو نفر هم که همدیگر رو دوست دارن هیچ وقت به هم نمیرسن... :|

 

###---**********---###

 

میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم
در ساحل کنار دریا ایستاده ای و با هوای سرد و صدای موج به خودت می ایی...

یادت میاد دیگه نه کسی است که از پشت بغلت کنه نه دستایی که شانه هاییت را بگیرد

و نه صدایی که قشنگ تر از صدای دریا باشد...

 

###---**********---###

 

آمدنش را حیران بنگرم یا رفتنش را مات بمانم؟
باد آورده را باد میبرد قبول، ولی دلم را که باد نیاورده بود؟

 

###---**********---###

 

دیگران چون بروند از نظر دل بروند
تو چنان در دل من جای گرفتی
که جان دربدنی

 

###---**********---###

 

سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران، خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریا است؟

 

###---**********---###

 

ما برنده ایم
اگر لحظه های شیرین امروز را
قربانی اتفاقات تلخ دیروز نکنیم
پس نه در حسرت دیروز و نه در رویای فردا
فقط برای امروز..

 

###---**********---###

 

دفتر شعرهایم را سفید میگذارم! "
بی کسی"که نوشتن ندارد

 

###---**********---###

 

این روز هایم به تظاهر میگذرد...!
تظاهر به بیخیالی، به دوست نداشتنِ "تو "...
اما چه سخت میکاهد از جانم این نمایش..!!

 

 


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: جملات غمگین|احساسی|عاشقانه ملات غمگین|احساسی|عاشقانه ،جملات عاشقانهريا،جملات غمگین،جملان احساسی،جملات عاشقانه،بهترینها،بوکان وب،جملات2 ,



ما که ندیدیم
نوشته شده در پنج شنبه 14 آذر 1392
بازدید : 1115
نویسنده : فرهاد فیضی

ما که ندیدیم...!

ولی میگن...

لحظه ی قشنگیه...

وقتی یواشکی برگردی...

تا بتونی عشقتو نگاه کنی...!

بعد ببینی که اون دستاشو گذاشته زیر چونشو داره بهت زل میزنه...!!!.


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: ما که ندیدیم،متن غمگین،متن عاشقانه،جملات عاشقانه،جملات احساسی , ,



هی دنیا ...
نوشته شده در پنج شنبه 14 آذر 1392
بازدید : 1400
نویسنده : فرهاد فیضی

 

هرکسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد


مگر توعاشق زارم نبودی ---- مگرتویارودلدارم نبودی

تورنجاندی مرا با بد زبانی----- بگو آخر چرانامهربانی

مگرباتو چه کردم سنگ خارا ---- چنین بشکسته خواهی قلب مارا

کلامت نیش مار است ای نگارم------ چه می شدگربدی باغ بهارم

اگر گویی سخنها بی کنایه ------ دگرشعری نگویم پرگلایه

سرایم من زعشق و خوشزبانی----- زخوبیهای تو ای یار جانی


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: هی دنیا , , , ،متن غمگین،متن عاشقانه،جملات عاشقانه،جملات احساسی ,



چقد سخته
نوشته شده در پنج شنبه 14 آذر 1392
بازدید : 1331
نویسنده : فرهاد فیضی

چقدر سخته تو چشمای کسی که قلبتو بهش دادی

و به جاش یه زخم همیشگی به دلت داده

، زل بزنی و به جای اینکه لبریز از نفرت بشی حس کنی

هنوزم دیوونش ی و دوستش داری




چقدر سخته که دلت بخواد

سرتو باز به دیواری تکیه بدی

که یه بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شده



:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: چقد سخته ,



چشم من
نوشته شده در پنج شنبه 14 آذر 1392
بازدید : 1139
نویسنده : فرهاد فیضی

چشم من بیا منویاری بکن گونه هام خشکید شدکاری بکن
غیرگریه مگه کاری میشه کرد کاری ازمانمیاد زاری بکن
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد تاقیامت دل من گریه میخواد
قصه گذشته های خوب من چقدزودمثل یه خواب تموم شدن....


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: چشم من ,



جملات غمگین|احساسی|عاشقانه 1
نوشته شده در پنج شنبه 14 آذر 1392
بازدید : 804
نویسنده : فرهاد فیضی

 

 

از دل نوشته هایم ساده نگذر, به یاد داشته باش

 

این"دل نوشته ها"را یک"دل"نوشته اس

 

 

###---**********---###

 

اگر امشب هم از حوالی دلم گذشتی
آهسته رد شو
غم را با هزار بدبختی خوابانده ام...

 

###---**********---###

 

همه مدادهای رنگیم را در کودکی گم
کردهام حال من مانده ام ویک مداد سیاه
که با آن خورشیدی سیاه می کشم
بالای آدمی سیاه رو به خانه ای سیاه تر...

 

###---**********---###

 

صدایم را به درونم می ریزم... اما شانه هایم آرام نمی شوند!

 

###---**********---###

 

هیچ کس
ما را برای خودمان نمی خواهد
سادگی‌ می‌‌کند
کسی‌ که تنها ییش را
ارزان می‌‌فروشد
من تازه فهمیدم

 

###---**********---###

 

من از طرح نگاه تو امید مبهمی دارم
نگاهت را نگیر از من که با آن عالمی دارم

 

###---**********---###

 

منو تو قلبت نگهدار مثل شعله تو زمستون
نزار از تو دور بشم باز بی تو قلبم میشه داغون
منو تو قلبت نگهدار حرف من یه التماسه
هیچ کسی بجز تو انگار قلبمو نمیشناسه

 

###---**********---###

 

خیانت است یا عدالت؟ نوشت دوستت دارم و برای دو نفر فرستاد.

 

 

###---**********---###

 

روی دست شب مانده ام، دیگر حتی خواب هم مرا نمیبرد...!

 

###---**********---###

 

کسى که مى خواهد برود
فقط به دنبال یک بهانه است...
واگر آن بهانه را هم نداشته باشد
مى تواند از هر چیزى بهانه بسازد...
از یک نگاهت، یک حرفت، حتى سکوتت

 

 

 

 

 

 

 

 

 


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: جملات غمگین|احساسی|عاشقانه ،جملات عاشقانهريا،جملات غمگین،جملان احساسی،جملات عاشقانه،بهترینها،بوکان وب،جملات1 ,



متن دکلمه غمگین شکلات از مازیار مقدم
نوشته شده در سه شنبه 12 آذر 1392
بازدید : 2732
نویسنده : فرهاد فیضی

 



نیمه شب ، آواره و بی حس حال / در سرم سودای عشقی بی زوال

پرسه ای آغاز کردیم در خیال / دل به یاد آورد ایام وصال

از جدایی یک دو سالی می گذشت / یک دو سال از عمر رفت و بر نگشت

دل به یاد آورد اول بار را /خاطرات اولین دیدار را

آن نظر بازی آن اسرار را / آن دو چشم مست آهو وار را

همچو راضی ، مبهم و سر بسته بود / چون من از تکراره او هم خسته بود

آمده هم اشیان شد با من او /هم نشین و هم زبان شد با من او

خسته جان بودم که جان شد با من او /نا توان بودو توان شد با من او

دامنش شد خوابگاه خستگی / این چنین آغاز شد دلبسگی

وای از آن شب زنده داری تا سحر / وای از آن عمری که با او شد به سر

مست او بودم زدنیا بی خبر / دم به دم این عشق میشد بیشتر

آمدو با خلوتم دم ساز شد / گفتگو ها بین ما آغاز شد

گفتمش در عشق پابرجاست دل / گر گشایی چشم دل زیباست دل

گر تو زورق بان شوی دریاست / بی تو شام بیفرداست دل

دل ز عشق روی تو حیران شده / در پی عشق تو سرگردان شده

گفت، گفت در عشقت وفا دارم بدان / من تو را بس دوست می دارم بدان

شوق وصلت را به سر دارم بدان / چون تویی مخموره خمارم بدان

با تو شادی می شود غم هایه من / با تو زیبا می شود فردای من

گفتمش عشقت به دل افزون شده / دل زجادویه رخت افزون شده

جز تو هر یادی به دل مدفون شده / عالم از زیباییت مجنون شده

بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش / طعمه بوسه از سرم برد عقل و هوش

در سرم جز عشق او سودا نبود / بهره کس جز او در این دل جا نبود

دیده جز بر رویه او بینا نبود / همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود

خوبی او شهره آفاق بوود / در نجابت در نکوهی تاق بود

روزگار اما وفا با ما نداشت / طاقت خوشبختی ما را نداشت

پیش پایه عشق ما سنگی گذاشت / بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخره این قصه هجران بود و بس / حسرت و رنج فراوان بود و بس

یاره ما را از جدایی غم نبود / در غمش مجنون و عاشق کم نبود

بر سر پیمان خود محکم نبود /سهمه من از عشق جز ماتم نبود

با منه دیوانه پیمان ساده بست / ساده ام آن اهد و پیمان را شکست

بی خبر پیمان یاری را گسست / این خبر ناگاه پشتم را شکست

آن کبوتر عاقبت از بند رست / رفت و با دلدار دیگر عهد بست

باکه گویم اوکه هم خون من است / خصمه جان و تشنه خونه من است

 

بخته بد وین وصل او قسمت نشد / این گدا مشمول آن رحمت نشد

آن طلا حاصل به این قیمت نشد

عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست / با چنین تقدیر بد ، تدبیر نیست

از غمش با دود و دم هم دم شدم / باده نوش غصه ی او من شدم

مستو مخمور و خراب از غم شدم / زره زره آب گشتم کم شدم

آخر آتش زد دل دیوانه را / سوخت بی پروا پر پروانه را

عشق من از من گذشتی ، خوش گذر / بعد از این حتی تو اسمم را نبر

خاطراتم را تو بیرون کن ز سر / دیشب از کف رفت فردا را نگر

آخر این یک بار از من بشنو پند / بر منو بر روزگارم دل مبند

عاشقی را دیر فهمیدی چه سود / عشقه دیرین گسسته تار و پود

گر چه آبه رفته باز آید به رود / ماهیه بیچاره اما مرده بود

بعد از این هم آشیانت هر که هست / باش با او یاده تو مارا بس است



:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: متن دکلمه غمگین شکلات از مازیار مقدم،متن غمگین،متن دکلمه،متن اهنگ ،متن دکلمه احساسی ,



پیرزن تنها
نوشته شده در سه شنبه 12 آذر 1392
بازدید : 939
نویسنده : فرهاد فیضی

 

 

پیرزنی در خواب,خدا رو دید و به او گفت :"خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ "

خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .

پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.سپس نشست و منتظر ماند.چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .

پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد

پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .

پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت،نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .

این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .

پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .

پیرزن با ناراحتی گفت: "خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟"

خدا جواب داد: "بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی"...


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: پیرزن تنها،متن احساسی،متن غمگین،متن زیبا ,



پیرزن تنها
نوشته شده در سه شنبه 12 آذر 1392
بازدید : 773
نویسنده : فرهاد فیضی

 

 

پیرزنی در خواب,خدا رو دید و به او گفت :"خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ "

خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .

پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.سپس نشست و منتظر ماند.چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .

پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد

پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .

پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت،نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .

این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .

پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .

پیرزن با ناراحتی گفت: "خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟"

خدا جواب داد: "بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی"...


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: پیرزن تنها،متن احساسی،متن غمگین،متن زیبا ,



متن اهنگ پریسا از رضا سرمدی
نوشته شده در سه شنبه 12 آذر 1392
بازدید : 654
نویسنده : فرهاد فیضی

 

 

 

همیشه میگن دار بزن خاطرات کسی رو که تو رو تنهات گذاشت و رفت
اما من میگم تنهام گذاشت ولی حالم خوبه فقط گذشتم درد میکنه
یا میگم بهتره به جای دار زدن خاطرات کسی که باهاش بودی
تجربه رو مفت نخریم که بعدش پشیمونی رو به بهای سنگین تری بخریم
همش از خدای خودم میخوام که هیچ تنهایی رو تنها نزاره
که به هر بی لیاقت و بی سر و پایی بگه عشقم
یه روز پریسام ازم پرسید :
اگه شصت ثانیه فرصت داشته باشی که باهام حرف بزنی و
بعدش بدونی دیگه منو هرگز نمیبینی چی میگی؟
گفتم ۵۹ 58 57 بعدش تموم شد.

شنیدید میگن از عجایب عشق اینه که همیشه
اغوشی ارومت میکنه که دلت رو به درد اورده؟
اما عجیب تر از اون اینه که چقدر زود فراموشش شد
لقمه هایی که از دهن من در میاورد و تو دهن خودش میزاشت
ولی به جاش تا تونست یه اشتباهو انقدر بزرگش کرد که باعث جداییمون شد.
خوبه که بدونیم که اگه کسی اشتباهی کرد که خیلی بزرگ بود و نتونستیم ببخشیمش
اشتباه اون بزرگ نبوده بلکه قلب خود ما کوچک بوده که نتونستیم ببخشیمش
اما از همه اینها که بگذریم من بهش میگم که به اندازه بزرگی دریاها
به روشنی ابرها به چند رنگی دنیا به سفتی سنگ ها
به اب شدن شمع ها و به حسودی تمام دوستات و ادما میخوامت
دوست دارم
تا کور شن کسایی که نمیتونند ببیننمون
میدونی تنها چیزی که عذابم میداد چی بود؟
این بود که هر وقت بحثمون میشد
با اطرافیانت و دوستات خوب بودی و با من بد
همون دوستایی که تا ما با هم بودیم
چشماشون درمیومد
بگزریم بهش میگفتم دوست دارم
میگفت حرفای تازه بزن
اینا کهنه شده اما نمیدونست
که یه روز دلش برای حرفای کهنم یه دره میشه
ازم پرسید بعد از رفتنم گریه میکنی؟
بهش گفتم فراموش نکن
به دردهای بزرگ نمیتوان گریست باید تحمل کرد و ذره ذره اب شد
پرسید وقتی برم زندگیت چقدرعوض میشه؟
گفتم بعد از رفتنت چیزی عوض نمیشه
فقط تنهاتر میشم تنهای تنهای تنهای تنها


:: موضوعات مرتبط: داستان و مطالب احساسی و عشقی و غمگین , ,
:: برچسب‌ها: متن اهنگ پریسا از رضا سرمدی , رضا سرمدی , پریسا , متن اهنگ , اهنگ , متن , اهنگ رضا سرمدی , متن دکلمه , متن دکلمه از رشا سرمدی , متن دکلمه پریسا , متن اهنگ غمگین , متن اهنگ احساسی , متن دکلمه زیبا , دکلمه , متن بهترین اهنگ ها ,



متن اهنگ تمومش کن از احسان خواجه امیری
نوشته شده در سه شنبه 12 آذر 1392
بازدید : 436
نویسنده : فرهاد فیضی

از اول هم من و تو ما نبودیم
من و تو مال یک دنیا نبودیم
از اول هم تومون سر درگمی بود
می گفتیم با همیم اما نبودیم

تمومش کن بیا از هم جدا شیم
بیا اینقدر تکراری نباشیم
تمومش کن تا همینجا توی لحظه
از این تنهایی با هم رها شیم

تمومش کن ته این جاده بسته
تهش ماییم که قلبامون شکسته
بگو اینجا کجای قصه ماست
نگاه کن اول راهیم و خسته
نترس از این که حرفام دلنشین نیست
تموم سهم ما از عشق این نیست
ما عشق اول هم بودیم اما
همیشه عشق اول بهترین نیست

تمومش کن بیا از هم جدا شیم
بیا اینقدر تکراری نباشیم
تمومش کن تا همینجا توی لحظه
از این تنهایی با هم رها شیم

تمومش کن ته این جاده بسته
تهش ماییم که قلبامون شکسته
بگو اینجا کجای قصه ماست
نگاه کن اول راهیم و خسته

تمومش کن بیا از هم جدا شیم
بیا اینقدر تکراری نباشیم
تمومش کن تا همینجا توی لحظه
از این تنهایی با هم رها شیم


:: برچسب‌ها: متن اهنگ تمومش کن از احسان خواجه امیریاهنگ،متن اهنگ،متن اهنگ احساسی،متن اهنگ عاشقانه،متن اهنگ غمگین،متن اهنگ پاپ،متن اهنگ کلاسیک،متن اهنگ ایرانی،متن اهنگ،احسان خواجه امیری،اهنگ تمومش کن از احسان خواجه امیری, ,